به بهانه ی روز دختر..

واژه ی دختر:

 

دختر در زبان سانسکریت "دوهیتر" خوانده می‌شود و به معنی "دوشنده ی شیر" است که این پاژنام از دوران دامپروری و گله‌داری آریاییان است. این واژه در اوستا "دوغذر" و در زبان پهلوی "دوخت" و "دوختر" و در فارسی "دخت" و "دختر" است چنان که در انگلیسی نیز "daughter" خوانده میشود. اما ایرانیان با آنکه پاژنام دختر  یا یادگار دوران کهن را در زبان خویش نگاه داشتند در درازنای زمان دو پاژنام زیبای دیگر به او داده‌اند:

نخست کنیزک به معنی "زن کوچولو" که کهنتر از پاژنام "دختر" است. دیگری دوشیزه به معنی "دوست داشتنی کوچولو" و از همین واژه: "دوشَست" در  پهلوی به  معنی  معشوق و "دوشارم"  در  پهلوی به  معنی عشق و "دوست"  در پهلوی و  فارسی. و افزون  بر این در فرهنگ ایرانی انبوه نامهای زیبای گلها و بوی گلها و زیبایی گل و درخت و جان و جهان را که بر دختران میگذارند با هیچ فرهنگ و هیچ زبان و کشور دیگر نمی‌توان برابر کرد...

(ستایش زن و عشق هنگامی به ادبیات اروپایی ره یافت که اروپاییان در جنگهای صلیبی  با فرهنگ ایرانی آشنا شدند و این بوی خوش نیز از گلستان فرهنگ ایران به آن سامان رسید و نویسندگان و شاعرانی که چنین سرایش را آغاز کردند در زبان فرانسوی "Trovbadours" و در زبان آلمانی "Minnes:anger" یا "Minnesang" خوانده می‌شوند.

 

اروپاییان را گمان برآنست که دوره ی جنگهای صلیبی جنگ مسیحیان در برابر اعراب بود و جریان علمی فرهنگی که به دنبال آن به اروپا راه گشود از سوی اعراب مایه گرفته است در حالی که این نبرد نبرد میان اروپاییان وایرانیان مسلمان بوده است و سردار بزرگ این جنگها صلاح‌الدین ایوبی پادشاه کُرد وایرانی بوده و بیشتر این جنگها درغرب کردستان بزرگ روی نموده و  جانشین صلاح‌الدین کُرد به نبردها ادامه داده‌اند. و نکته اینجاست که  خود  اروپاییان هنوزدشمن مسیحیان را "the saladins" می‌خوانند و این نام ازنام صلاح الدین سردارایرانی گرفته شده است و آنان که فرهنگ  خود  را  در  دوره ی جنگها  به  اروپاییان پیشکش کردند ایرانیان مسلمان بوده‌اند نه اعراب. واگر درباره ی همین نکته که ستایش زن و عشق در سرود و نوشتار بوده باشد به شعر و ادبیات عرب بنگریم اثری از آن در سراسر نوشته‌های عربی نمی‌یابیم. واعراب هنگامی که در شعر خویش به زن اشاره می‌کردند منظورشان تنها اندامهای زن و تنکامگی بوده است و برای  آگاهی  از  این  داستان  می‌توانید  به  کتاب  بزرگ اغانی ابوالفرج اصفهانی بنگرید که بیشتر سرودههای پیشین عرب در آن گردآوری شده است.)

... و این همه به نشانهء آزرمی(احترامی) است که در اندیشهء ایرانی برای دختر روا است و جایگاه والایی که زن هنوز از آن برخوردار است و بوی دلاویز گیسوان  این  دلبند  زیبا  که پسان(پس آن) مادر میشود و کانون زندگی است چنان در شعر و سرود و ترانه ی زبان فارسی پیچیده است که جهانیان را سرمست کرده و بیگمان می‌توان داوری کرد که همه ی  جهانیان  با هم نتوانسته‌اند اندکی ازآن همه ستایش که  ایرانیان  ( وشاعران ایرانی که نماینده ی آنانند ) درباره ی زن  سروده‌اند  نسبت  به زن گفته  باشند.  و درود بر دختر و زن ایرانی که بیش ازهر چیز و هر کس در جهان ستایش شده است!

فردوسی درباره ی زن نیک چنین میفرماید:

اگر پـارسا باشد و رایـــــزن   ...    یکی گــنج باشد پُـرآکنده زن

بویژه که باشد به بالا بلـند         ...     فروهشته تا پای مشکین کمند

خردمند و با دانش و ناز و شرم ...  سخن گفتن ِ نیــک و آوای نرم...  

 

 

روز دختر برتمام دختران ایران زمین گرامی باد..

 

بر گرفته از وبلاگNaria2.blogfa.com

آیا می دونید قبر امیر کبیر کجاست؟؟؟؟

آیا می دونید قبر امیر کبیر کجاست ؟

 

اصلا تا حالا فکر کردین مزار این بزرگمرد ایرانی کجاست ؟

.

.

.

.

 

احتمال قریب به یقین نمی دونید ...

تعجبی نداره

غصه هم نخورید خیلی ها مثل شما هستند

از جمله خود من که تا همین چند هفته پیش نمی دونستم و کاملا اتفاقی این موضوع رو فهمیدم

.

.

.

.

.

.

امیر کبیر صدر اعظم ایران در زمان ناصر الدین شاه که با دسیسه های یک سری وطن فروش و طماع در حمام فین کاشان به قتل رسید در شهر کربلا در کشور عراق به خاک سپرده شد

.

.

.

.

.

.

این که چرا او را به کربلا بردند برای من سوال است و احتمال می دهم برای دور ماندن مردم از مزارش وجلوگیری از تبدیل آن به میعادگاه مظلومان او را از ایران و ایرانی دور کردند

و اینکه چطوری در آن زمان جسد این مرد بزرگ رو با امکانات محدود آن زمان به عراق منتقل کرده اند هم باز جای سوال دارد

.

.

.

.

.

.

. اما چیزی که بیش از همه مایه شرمندگیست این است که اکثر قریب به اتفاق ایرانیها نمی دانند مزار این اسطوره تاریخ کجاست

تا زمانی که روابط ایران و عراق تیره بود و کسی حق سفر به کربلا رو نداشت شاید این ندانستن توجیه داشت ولی

امروزه با سفرهای متعدد مردم به عراق و کربلا جای بسی تاسف است که حتی یکی از کسانی که از عراق بر می گردد نمی داند که امیر کبیر هم در آنجا دفن بوده

 

.

.

.

. آیا فکر نمی کنید که همین عراقیها به ما خواهند خندید که چطور مردی رو که بسیاری از داشته های امروزمان را مدیون اوهستیم فراموش کردیم؟

من که خودم از خودم خیلی خجالت کشیدم

البته من تا حالا به عراق نرفته ام ولی به هر حال وظیفه ام بود به عنوان یک ایرانی که دم از عشق به وطن می زنم بدانم که سرنوشت این مرد بزرگ پس از مرگ چه شد

 

.

.

.

.

لطفا این متن رو به اطلاع همه برسانید تاشاید کمی از قصورمان نسبت به روح این مرد بزرگ تاریخ کشورمان راجبران کنیم

 

 

 

روحش شاد

 

 

تسنیم خانوم هم وارد بازی میشود..

سلام.. خوبین همگی؟؟؟؟  امروز می خوام به بازی که از طرف سارا خانومی دعوت شدم عمل کنم.. خب.. میریم سراغ بازی.. 

 

۱- دلیل انتخاب اسم وبلاگم؟؟؟؟ 

چون من از تشخیص رنگ ها و حس قشنگیو جذابیتشون محرومم همه چیز رو اونچوری میبینم که به نظرم قشنگتره وهیچ چیز زشتی واسم وجود نداره..(از نظر رنگ) واسه همین همیشه دوس دارم زندگیم رو به رنگ عشق و دوستی و مهربونی ببینم.. 

 

۲- دلیل انتخاب اسم مستعار؟؟؟  

من اسم تسنیم رو خیلی دوست دارم..  

 

۳-پنج وبلاگی که می خونم؟؟؟ 

 همه ی لینک هام رو میخونم.. ولی اول به بانیان سبز و با سکوت سخن میگویم وسجاد و فرشاد و وبایی که تند تند آپ میکنن سر میزنم.. ولی همه ی وب هارو میخونم.. تبعیض هم نمیذارم.. 

 

۴-پستی که همه ی عقایدم توش باشه؟؟؟ 

همچین پستی ندارم وفکر نمی کنم هم داشته باشم چون به قول آرمین نمیشه همه ی عقاید رو تو یه پست جا داد.. 

 

۵-مشکلی که با بچه های وب حل شده؟؟؟ 

تا الان مشکل خاصی نداشتم ولی همینجا از همه ی دوستای خوبم که به وب من میان ممنونم.. راستش فک نمی کردم اینقد دوست پیدا کنم..  

 

۶- پنج نفری که به بازی دعوت می کنم؟؟؟ 

(آقا یه سوال.. فقط پنج تا باید بگیییم؟؟؟؟) نیخاام.. اصلا با مسئولیت خودم همه ی لینک هام به بازی دعوت میشن.. اونم به طور خیلی رسمی...

 

حالا که همشو خوندیو پای حرفام نشستی یه دست واسه خودت بزن.. هوووووووووووورررا.. دوستون دارم.. تا بعد..

بچه های مصلی نژاد و اردوی دانشگاه..

سلام.. خوبین؟؟؟؟ خوشین؟؟؟؟ امیدوارم حال همتون خوب باشه..  می خوام یکم از اردوی دیروزمون بگم واستون.. دیروز اردوی دانشجویان جدیدالورود دانشگاه فردوسی بود.. صبح ساعت ۶:۳۰از میدان علوم دانشگاه فردوسی به سمت اردوگاه راه افتادیم.. از همون اول هممون رفتیم تو یک اتوبوس.. اتوبوس رو رو سرمون گذاشته بودیم.. ۴۰ نفری بودیم.. وقتی رسیدیم واسه صبحانه وارد سلف شدیم ازونجایی که تعدادمون خیلی زیاد بود همه روی ۱میز ازینور سالن تا اونور سالن نشسته بودیم.. همه خیلی با تعجب نگاهمون میکردن..  آخه هیچکی باورش نمیشد که ما همه از یک مدرسه باشیم و همه با هم اینقد صمیمی.. صبحانه که تموم شد مردن تا ما رو از صندلی هامون جدا کنن آخه هیچکی حریف ۴۰ نفر آدم نمیشد.. بعد صبحانه همه تو میدان اصلی اردوگاه جمع شدیم.. همه متفرق شدیم آخه اونجا دیگه باید تو گروهی که مربوط به رشتمون میشد باشیم.. حالا بماند که خیلیا( از جمله خودم) تو گروهای دیگه بودن.. منکه رفتم تو گروه مدیریت آخه دوستم اونجا بود..  تو اون گروه هم ۵نفر بودیم.. اینش بماند که اصلا با گروهمون نبودیم.. وقتیم به بچه ها چیزی میدادن وما میفهمیدیم که به ما ندادن همه رو سر سرگروه خالی میکردیم.. شیطنت هایی که تو دوران تحصیل نکرده بودم رو اونجا خالی کردم.. بیچاره این سرگروه هامون که دانشجو بودن کلافه شدن از دستمون.. خلاصش میکنم که همه ی برنامه هایی که واسمون گذاشته بودن رو دودر کردیم... هیچکیم حریفمون نمیشد واسه همین همه به حرفامون عمل میکردن.. تازه آخرشم بهمون یه ساک ورزشی دادن..(دلتون بسوووووزه) دیگه همینا.. دوستون دارم.. فعلا..

عید رمضان آمد وماه رمضان رفت..

صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت..

عیدتون مبارک..