قدردانی...

این پیام نه تنها برای بچه ها بلکه برای همه کسانی که در این جامعه زندگی می کننند موثر می باشد.

 

یک شخص جوان با تحصیلات عالی برای شغل مدیریتی

در یک شرکت بزرگ درخواست داد. در اولین مصاحبه پذیرفته

  شد؛ رئیس شرکت آخرین مصاحبه را انجام داد. رئیس شرکت از شرح

 سوابق متوجه شد که پیشرفت های تحصیلی جوان از دبیرستان تا پژوهشهای

  پس از لیسانس تماماً بسیار خوب بوده است، و هرگز سالی نبوده که نمره نگرفته باشد.

رئیس پرسید: ((آیا هیچ گونه بورس آموزشی در مدرسه کسب کردید؟))

جوان پاسخ داد: ((هیچ.))

رئیس پرسید: ((آیا پدرتان بود که شهریه های مدرسه شما را پرداخت کرد؟))

جوان پاسخ داد: ((پدرم فوت کرد زمانی که یک سال داشتم، مادرم بود که شهریه های

مدرسه ام را پرداخت می کرد.))

رئیس پرسید: ((مادرتان کجا کار می کرد؟))

جوان پاسخ داد: ((مادرم بعنوان کارگر رختشوی خانه کار می کرد.))

رئیس از جوان درخواست کرد تا دستهایش را نشان دهد.

جوان دو تا دست خود را که نرم و سالم بود نشان داد.

رئیس پرسید: ((آیا قبلاً هیچ وقت در شستن رخت ها به مادرتان کمک کرده اید؟))

جوان پاسخ داد: ((هرگز، مادرم همیشه از من خواسته که درس بخوانم و

کتابهای بیشتری مطالعه کنم. بعلاوه، مادرم می تواند سریع تر از من رخت بشوید.))

رئیس گفت: ((درخواستی دارم. وقتی امروز برگشتید، بروید و دستهای مادرتان را تمیز کنید،

و سپس فردا صبح پیش من بیایید.))

جوان احساس کرد که شانس او برای بدست آوردن شغل مدیریتی زیاد است.

وقتی که برگشت، با خوشحالی از مادرش درخواست کرد تا اجازه دهد دستهای او را تمیز کند.

مادرش احساس عجیبی می کرد، شادی اما همراه با احساس خوب و بد، او دستهایش را به مرد جوان

نشان داد. جوان دستهای مادرش را به آرامی تمیز کرد. همانطور که آن کار را انجام می داد اشکهایش

سرازیر شد. اولین بار بود که او متوجه شد که دستهای مادرش خیلی چروکیده شده،

و اینکه کبودی های بسیار زیادی در پوست دستهایش است. بعضی کبودی ها خیلی دردناک

بود که مادرش می لرزید وقتی که دستهایش با آب تمیز می شد.

این اولین بار بود که جوان فهمید که این دو تا دست هاست که هر روز رخت ها را می شوید تا

او بتواند شهریه مدرسه را پرداخت کند. کبودی های دستهای مادرش قیمتی بود که مادر مجبور بود

برای پایان تحصیلاتش، تعالی دانشگاهی و آینده اش پرداخت کند.

بعد از اتمام تمیز کردن دستهای مادرش، جوان همه رخت های باقیمانده را برای مادرش

یواشکی شست.

آن شب، مادر و پسر مدت زمان طولانی گفتگو کردند.

صبح روز بعد، جوان به دفتر رئیس شرکت رفت.

رئیس متوجه اشکهای توی چشم های جوان شد، پرسید:

((آیا می توانید به من بگویید دیروز در خانه تان چه کاری انجام داده اید

و چه چیزی یاد گرفتید؟))

جوان پاسخ داد: ((دستهای مادرم را تمیز کردم، و شستشوی همه باقیمانده رخت ها را نیز تمام کردم.))

رئیس پرسید: ((لطفاً احساس تان را به من بگویید.))

جوان گفت:

1-اکنون می دانم که قدردانی چیست. بدون مادرم، من موفق امروز وجود نداشت.

2-از طریق با هم کار کردن و کمک به مادرم، فقط اینک می فهمم که چقدر سخت و دشوار

است برای اینکه یک چیزی انجام شود.

3-به این نتیجه رسیده ام که اهمیت و ارزش روابط خانوادگی را درک کنم.

رئیس شرکت گفت: ((این چیزیست که دنبالش می گشتم که مدیرم شود.))

می خواهم کسی را به کار بگیرم که بتواند قدر کمک دیگران را بداند، کسی که زحمات دیگران را

برای انجام کارها بفهمد، و کسی که پول را بعنوان تنها هدفش در زندگی قرار ندهد. شما استخدام شدید.

بعدها، این شخص جوان خیلی سخت کار می کرد، و احترام زیردستانش را بدست آورد.

هر کارمندی با کوشش و بصورت گروهی کار می کرد. عملکرد شرکت به طور فوق العاده ای بهبود یافت.

 

یک بچه، که حمایت شده و هر آنچه که خواسته است از روی عادت به او داده اند،

((ذهنیت مقرری)) را پرورش داده و همیشه خودش را مقدم می داند. او از زحمات والدین خود

بی خبر است. وقتی که کار را شروع می کند، می پندارد که هر کسی باید حرف او را گوش دهد، زمانی که

 مدیر می شود، هر گز زحمات کارمندانش را نمی فهمد و همیشه دیگران را سرزنش می کند. برای شخصی،

که ممکن است از نظر آموزشی خوب باشد، ممکن است یک مدتی موفق باشد، اما عاقبت احساس کامیابی نمی کند.

او غر خواهد زد و آکنده از تنفر می شود و برای بیشتر بدست آوردن می جنگند. اگر این جور والدین حامی هستیم،

آیا ما داریم واقعاً عشق را نشان می دهیم یا در عوض داریم بچه هایمان را خراب می کنیم؟

 

شما می توانید بگذارید بچه هایتان در خانه بزرگ زندگی کنند، غذای خوب بخورند، پیانو بیاموزند،

تلویزیون صفحه بزرگ تماشا کنند. اما هنگامی که دارید چمن ها را می زنید، لطفاً اجازه دهید آن را تجربه

کنند. بعد از غذا، بگذارید بشقاب و کاسه های خود را همراه با خواهر و برادر هایشان بشویند.

برای این نیست که شما پول ندارید که مستخدم بگیرید، می خواهید که آنها درک کنند، مهم نیست که

والدین شان چقدر ثروتمند هستند، یک روزی موی سرشان به همان اندازه مادر شخص جوان سفید خواهد شد.

 

**مهم ترین چیز اینست که ما و بچه های مان یاد بگیریم که چطور از زحمات و تجربه سختی قدردانی کنیم و

یاد بگیریم که چطور برای انجام کارها با دیگران کار کنیم.** 

واقعا قدردان زحمات پدر و مادرمون هستیم؟؟؟ 

نظرات 33 + ارسال نظر
مینا شنبه 20 آذر 1389 ساعت 11:46 ب.ظ http://www.banianesabz.persianblog.ir

سلام عزیزم.آپت فوق العاده بود.من شاید نتونم تو ظاهرم قدران باشم اما تو دلم دوستشون دارم یه دنیااااااااااااااا
حالمو بد کرد دوباره این حرف...
فعلا همین.دوستت دارم و به زودی می بینمت

سلام خانومی.. ممنون.. من هم مثل توام.. تو ظاهر نمیتونم خیلی به رو بیارم.. ولی سعی میکنم از چیزای کوچیکی که واسم تهیه میکنن تشکر کنم.. امیدوارم ازم راضی باشن.. دیشب ک ه این داستانو خوندم خودم خیلی ناراحت بودم.. گفتم شاید حس منو بقیه هم بعضی اوقات داشته باشن واسه همین گذاشتمش تو وبم.. ممنون از نظرت.. خوشحالم که به زودی میبینمت..

داریوش(شهرشب) یکشنبه 21 آذر 1389 ساعت 06:46 ق.ظ http://shahre-shab.mihanblog.com

سلام....خوبی؟...تو مثل اینکه تا منو از گریه نکشی بیخیال نمیشی !...با این آپت!...اشکم در اومد

سلام.. ممنون.. خودمم وقتی خوندمش اشکم درومد.. گاهی اوقات همین اشکاست که تو آدما تغییر به وجود میاره..

سیاوش یکشنبه 21 آذر 1389 ساعت 01:51 ب.ظ http://www.boy19.blogfa.com

سارا یکشنبه 21 آذر 1389 ساعت 05:17 ب.ظ http://5n27.persianblog.ir

خیلی آپ زیبا و آموزنده ای بود دوست من یه قسمتش اشکم دراومد باور کن من نازک نارنجی نیستمآاااا ولی خوب احساس که دارم تا دلتم بخواد اشک دارم منتظر این آپ های قشنگت هستمآاااااااااا
خبرم نکنی ............ خیلی بدی یعنی دلت میاد منو خبر نکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام.. ممنون.. مگه الان بی خبر اومدی ؟؟؟ خبر میدم گلم..

اقایی و خانومی یکشنبه 21 آذر 1389 ساعت 05:57 ب.ظ http://amiroatieh.blogfa.com

[گل](اقایی)[گل]:
سلام ابجی تسنیم
خوبی ابجی ؟؟
خیلی دلم برات تنگ شده بود.
با چه اسمی بلینکمت ابجی؟

سلام.. ممنون شما خوبی؟؟ همچنین.. به نام رنگ زندگی من لینک کن.. من به اسم لینک آقایی و خانومی لینکتون کردم.. اگه دوس نداری بگو تغییرش بدم..

کسری یکشنبه 21 آذر 1389 ساعت 06:10 ب.ظ http://.mb007.blogfa.com

سلام.خوبی؟خیلی آموزنده بود.
راست میگی آدم تا تو زندگی زحمت نکشه
قدر زحمت دیگران و نمیدونه.

سلام.. ممنون.. نظر لطفته.. مرسی که اومدی..

بهی یکشنبه 21 آذر 1389 ساعت 08:36 ب.ظ http://www.nana75.blogfa.com

مرسی اومدی نانازم
مطالب فوق العاده بوووووووووووووووود
میسییییییییییییییییییییییی

سلام بهنوش جون.. ممنون.. نظر لطفته.. منم ممنونم که اومدی عزیزم..

فاطمه یکشنبه 21 آذر 1389 ساعت 10:21 ب.ظ http://sweetheart19.blogfa.com

سلام تسنیم جون خوبی؟؟؟خیلی خوشحال شدم بعد از مدتها بهم سر زدی متنت رو الان میخوام برم بخونم

سلام فاطمه جونم.. نمیدونستم آپ کردی وگرنه زودتر میومدم.. ازین به بعد خبرم کن.. ممنون که اومدی..

[ بدون نام ] یکشنبه 21 آذر 1389 ساعت 10:23 ب.ظ

باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا…

جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا…

وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت

تصدیق گفته‌های «هِگِل» بود و ما دو تا…

روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای

سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا

افتاد روی میز ورق‌های سرنوشت

فنجان و فال و بی‌بی و دِل بود و ما دو تا

کم‌کم زمانه داشت به هم می‌رساندمان

در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا…

تا آفتاب زد همه جا تار شد برام

دنیا چه‌قدر سرد و کسل بود و ما دو تا،

از خواب می‌پریم که این ماجرا فقط

یک آرزوی مانده به دِل بود و ما دو تا…



از : نجمه زارع

خیلی زیبا بود.. ممنون.. شما؟؟

نارسیس یکشنبه 21 آذر 1389 ساعت 11:19 ب.ظ http://narsis123.mihanblog .com

سلام عزیزم...منم حلول ماه محرم رو بهت تسلیت میگم...واقعا مطلب فوق العاده زیبا و تاثیر گذاری بود......موفق باشی

سلام.. ممنون.. تو هم همینطور.. مرسی که اومدی..

عارفه دوشنبه 22 آذر 1389 ساعت 01:30 ق.ظ http://www.tanaffosazad.blogfa.com

من خیلی قدرشناس نیستم.ولی دارم سعی می کنم باشم از کارای کوچیک شروع کردم وقتی داداش کوچولوم میزنه شبکه ای که من دوست دارم وقتی برام چایی میاره و کارای این جوری ازش تشکر می کنم تا برسم به تشکرای بزرگ
از مامان بابام اون قدر که باید تشکر نکردم همین دیروز بابام گفت برای دانشگاه آزاد هم یادت باشه ثبت نام کنی و بعد مامانم گفت بابام گفته بذاریم ثبت نام کنه شاید به رگ غیرتش بربخوره و یه کمی درس بخونه
واقعا نمی دونم چه جوری قدر دان کاراشون باشم

اخی.. انشالله که همون دولتی و قبول میشی.. ولی اینم بدون اگه دعای خیر مامان بابات نباشه محاله به موفقیت برسی.. قدردانی غیر از منافع ظاهری منافع معنوی زیادی هم واسمون داره.. پس قدرشونو بدون..

آرمین دوشنبه 22 آذر 1389 ساعت 12:21 ب.ظ http://beekhial.blogfa.com/

واقعا قشنگ بود، عالی بود، ممنون
منم اشکم درومد
کاش بتونیم قدردان خوبی باشیم

ممنون.. انشاالله..

f3 دوشنبه 22 آذر 1389 ساعت 02:25 ب.ظ http://thebest-friend.blogfa.com

عجب رئیس با شعور و دنیا دیده ای ........چه مادر مهربانی......عجب ژسر قدر دانی!
ممنون!

خواهش میکنم.. منم ممنونم که اومدی..

معین دوشنبه 22 آذر 1389 ساعت 03:20 ب.ظ http://www.fourfriends.blogfa.com

اکنون می دانم که قدردانی چیست. بدون مادرم، من موفق امروز وجود نداشت.


سلام بعد از مدتها اپ کردی اونم چه آپ زیبایی .
گل کاشتی تسنیم جونم.
کجا بودی چند وقته؟؟

سلام.. ممنون.. درگیر امتحانای میان ترم بودم.. شرمنده.. ممنون که اومدی معین جان..

ستایش دوشنبه 22 آذر 1389 ساعت 05:36 ب.ظ http://avayeghalbha.parsiblog.com

سلام خانوم خانوما
بالاخره ما گل روی ماهتو دیدیم
خیلی قشنگ بود
مادرا و پدرای ما واقعا از جون مایه میذارن وباید براشون از جون گذاشت
موفق باشید

سلام گلم.. لطف داری عزیزم.. منم موافقم..

سارا دوشنبه 22 آذر 1389 ساعت 11:41 ب.ظ http://rain-singing.blogfa.com/

سلام عزیزم :

خوبـ ـی ؟ چـه خبـ ـرا ؟

آخیــــــــــــــــی

چه گریه دار !

خیــ ـلی قشنگ بود داستانت !

واقعا ما قدر دان پـ ـدر و مـ ـادرمون هستیم ؟

سلام.. ممنون.. تو خوبی؟؟ ممنون از لطفت..
نمیدونم.. هستیم؟؟

محمد دوشنبه 22 آذر 1389 ساعت 11:43 ب.ظ http://www.mozhgan.blogsky.com

سلام . آخیش چشام کور شد تا توووووم شد !!
تسنیم جان تورو خدا قالب وبلاگتو عوض کن
چشمامو نابود میکنه وقتی مطلبی میخونم

سلام.. آخیی.. حتما..

سعید سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 09:31 ق.ظ

واقعا قدردان زحمات پدر و مادرمون هستیم؟؟؟

خیلی عالی بود.

موفق باشی.

ممنون.. نمیدونم.. هستیم؟؟؟

مصطفی سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 10:33 ق.ظ http://khademoshohada1.blogfa.com

سلام دوست عزیز
امیدوارم حالتون خوب باشه.
وبلاگ بسیار زیبایی دارید.
با چند مطلب جدید از شهدا منتظرتون هستم.
راستی امروز بعد از ظهر یا تا فردا صبح دو تا کلیپ ناب براتون میذارم,دانلود کنید و از دستش ندید.
ایشالله شهید شی.
شهادت بنده ی حقیر
التماس دعا

سلام.. ممنون از لطفتون.. حتما.. من هم التماس دعا دارم.. مرسی که اومدین..

باران سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 02:36 ب.ظ http://baran6573.blogfa.com/

چه عجب!خوش اومدی.
آپت خوشمل بود.
پیشم بیا.آپم

ممنون.. حتما..

سعید(فناکده عشااق) سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 05:43 ب.ظ http://www.fanakade.mihanblog.com

سلام . رو حرف حساب که نمی شه نظر داد . فقط باید گفت احسنت

سلام.. ممنون نظر لطفته..

نیلوفر سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 07:33 ب.ظ

عالی بید
بیا اپم

ممنون.. حتما..

فرشاد پنج‌شنبه 25 آذر 1389 ساعت 01:41 ق.ظ http://2boys1989.mihanblog.com/

سلام
مطلبت عالی بود تذکر بجایی بود
منم امیدوارم بتونم زحمات پدر و مادرمو جبران کنم ولی دوست دارم هیچ نیازی به کمک من نداشته باشند!
موفق باشی

سلام.. ممنون از لطفت.. آره منم موافقم دعا میکنم به حق کارایی که مامان و بابام میکنن هیچوقت به بچه هاشون محتاج نباشن.. واسه خودم نمیگم.. چون به شخصه دارم میبینم بچه ای بی معرفتی که هیچ کاری واسه مادر و پدرشون نمیکنن.. ممنون که اومدی و اینارو گفتی..

کسری جمعه 26 آذر 1389 ساعت 07:18 ب.ظ http://.mb007.blogfa.com

سلام.خوبی؟
بدوبیا که آپم.
باباییییییییییییی[گل][بدرود][گل]

سلام.. اومدم.. شما بهتره الان به جای آپیدن سفارش معلم عزیزت رو انجام بدی آقا کسری..

Sara یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 12:37 ب.ظ http://www.my-zigorat.blogfa.com

سلام بر خانومی!
خوبی؟
آپ واقعا زیبایی بود...

سلام سارا جونم.. ممنون.. تو خوبی؟؟
نظر لطفته عزیزم.. مرسی که اومدی..

بانیان دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 11:23 ق.ظ http://banianesabz.persianblog.ir

سلام عزیزم.حالت خوبه؟جای منو خالی می کنی؟متن خیلی زیبا و پر مفهومی بود.امیدوارم همه مادر و پدرها بتونن بچه های خوب تربیت کنند.ممنون از یادآوری این مطلب.

سلام..ممنون.. شما خوبین؟؟؟ حتما.. مرسی که اومدین..

سارا چهارشنبه 1 دی 1389 ساعت 12:27 ق.ظ http://rain-singing.blogfa.com/

من آپ کردم !

بدو !

دارم می دوم...

محسن چهارشنبه 1 دی 1389 ساعت 04:08 ب.ظ http://s.serenshop.com

خوب بود

اجازه هست لینکتون کنم؟؟؟ ممنون که اومدی..

کسری جمعه 3 دی 1389 ساعت 12:55 ق.ظ http://.mb007.blogfa.com

سلام.آپم.بدو بیا.
باباییییییییی[گل][بدرود][گل]

سلام.. دارم میام..

سارا جمعه 3 دی 1389 ساعت 11:38 ب.ظ http://rain-singing.blogfa.com/

سـ ـلام عزیزم :

ممنوووووون که اومدی !

سلام گلم.. وظیفمه..

مصطفی شنبه 4 دی 1389 ساعت 12:39 ب.ظ http://khademoshohada1.blogfa.com

سلام دوست عزیز
ممنون از حضور گرمتون
مطلب بسیار زیبایی بود.
ایشالله شهدا همیشه کمکتون کنند.
با دو پست خوندنی با عنوان(فتنه و بصیرت) و (عشق یعنی یه پیام ...تا بقیه الله و قیام)منتظرتون قدوم سبزتون هستم.
اللهم الحفظ وانصر واید قائدنا الخامنه ای
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم الرزقنا زیارت و شفاعت الحسین یوم الورود
ایشالله شهید شی.
شهادت بنده ی حقیر
التماس دعا

سلام.. مرسی که سر زدین..

سام شنبه 4 دی 1389 ساعت 03:19 ب.ظ http://www.ali-canter.blogsky.com

سلام دوست عزیزم
خوبی خوبم

همین


بای

سلام.. ممنون که اومدی و همینو گفتی..

مرتضی دوشنبه 6 دی 1389 ساعت 07:55 ق.ظ http://girl12.mihanblog.com/

سلام
خیلی خیلی عاللللللللللللللللللللللللللییی بود.
تاز فهمیدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سلام.. ممنون..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد